روان درمانی وجودی که رویکردی فلسفی درباره مردم و وجودشان دارد به موضوعات و مضامین مهم زندگی می پردازد. روان درمانی وجودی عمدتا نوعی نگرش نسبت به برخی مضامین محسوب می شود تا یک رشته فنون و روش ها. این مضامین عبارتند از: مرگ و زندگی، آزادی، مسئولیت پذیری در قبال خود و دیگران، معنایابی و کنارآمدن با بی معنایی. روان درمانی وجودی بیش از درمان های دیگر به آگاهی انسان ها در مورد خودشان می پردازد و آنان را وا می دارد آن سوی مشکلات و وقایع را ببینند. انسان ها جدای از دیگران وجود ندارند، در نتیجه برقراری روابط صادقانه و صمیمی با دیگران دردرمان وجودی خیلی مهم است(شارف،2000 ؛ ترجمه فیروزبخت،1381) . تفکر وجودی به این امر اشاره دارد که تفاوت واقعی انسان ها با سایر موجودات در این است که انسان ها ظرفیت و توانایی لازم برای خود رهبری و ارائه رفتارهای آگاهانه و ارادی را در اختیار دارند. به همین سبب لازم نیست که افراد مانند اشیائی منفعل قربانی فشارهای اجتماعی، محرک های محیطی و نیازهای خود باشند(کوری، 1995 ترجمه شفیع آبادی و حسینی،1385). شاید فیلسوفی که بیشترین تاثیر را در پیدایش درمان وجودی داشته است مارتین هایدگر باشد.کتاب بودن وزمان هایدگر نقش مهمی در درمان وجودی دارد چون روی آگاهی بر زمان یا به قول خودش دیزاین تاکید دارد که معنایش « بودن در این دنیا» است. منظور از دیزاین، رسیدن به سطوح بالای هشیاری و بی نظیری است که با بررسی خود، دیگران و دنیا به دست می آید(شارف، 2000 ترجمه فیروزبخت،1381). لودینک بیسوانگر ، مدارد باس و ویکتورفرانکل با الهام از فلسفه وجودی جزء اولین طرفداران روان پزشکی وجودی بوده اند. البته آن ها درنوشته های خود نظریه ای دقیق و مشخص در باب روان درمانی ارائه نداده اند. حتی باس می نویسد« امیدوارم روان شناسی وجودی هرگز صاحب نظریه به معنای نوین علوم طبیعی نشود» دغدغه این افراد بیشتر معنای وجود و تاثیرات جانبی آن ها بوده است(هال و لیندزی ،1985). رویکرد وجودی دیدگاه جبرگرایانه از ماهیت بشر، که به وسیله روان کاوی سنتی و رفتارگرایی رادیکال مورد حمایت واقع می شود را رد می کند. روان کاوی عواملی مانند نیروهای ناخودآگاه، سایق های غیر منطقی و رویدادهای سرکوب شده گذشته را مانع بروز آزادی می داند. در عین حال بر آزادی ما جهت ساختن اوضاع و شرایط تاکید می کنند. این رویکرد بنا را بر این می گذارد که ما آزاد و مسئول انتخاب ها و اعمالمان هستیم. ما سازمان دهنده زندگی خود بوده و خطوط روشنی را برای آینده ی آن طراحی می کنیم. گفتار اساسی این رویکرد این است که ما قربانی اوضاع و شرایط نیستیم. یک هدف اصلی درمان این است که مراجعان را برای تامل کردن بر زندگی خود تشویق نمائیم، تا سلسله مراتب شان را بازشناسی کنند و بر اساس آن تصمیم گیری کنند. به محض این که مراجعان سلسله مراتب بازشناسی روش ها را بدون مقاومت بپذیرند می توانند یک مسیر آگاهانه را در زندگی انتخاب نمایند(کوری، 1990). 2-3-2-مقدمه ای بر نظریه معنادرمانی در شهر وین، پایتخت اتر
معنادرمانی_1575308752_33888_4425_1708.zip0.13 MB |